جلوی ستمگرترین استاد بخش ایستادم . اصلا احساس خوبی ندارم . این احساس بعد از اینکه نماینده گروهمون اومد بهم گفت بیشتر شد و همینطور بیشتر هم میشه چون میدونم که نمایندمون بجای اینکه منافع گروه رو داشته باشه بیشتر دنبال منافع خودشه . مطمئنم خیلی از تعریف هاشو سانسور کرد . باید منتظر عواقبش باشم . چندین بار ماجرا رو برای خودم مرور کردم . از اینجا شروع شد که طبق روال عادی تو بخش ن سر راند بودیم و هر کسی باید شرح حال بیمارشو میخوند . فقط سه بیمار رو تختشون بودن . دو تا از بچه ها که کلا شرح رو کپی گرفته بودن از پرونده یکی هم که اصلا معاینه ی معمولی هم بلد نبود . اینجا بود که اعصاب استاد کلا بهم ریخته بود . تا اینکه سر یک تختی رفته بودیم که شرح حال نداشت . یعنی دومین تخت ی که شرح حال نگرفته بودن .استاد دیگه بیخیال شده بود و میخواستیم از اتاق خارج شیم که نماینده گرامی با صدای واضح و بلند گفت خانم دکتر این تخت رو هم کلا بچه ها شرح نگرفتند . حالا بیا و درستش کن . استاد شروع کرد به سخنرانی و شلوغ که چرا اینجوری هستین . نماینده باز یک کلام دیگه گفت که قشنگ دعوا رو بیشتر هم کرد . در واقع تمام تقصیرات رو انداخت گردن گروه دیگه ای که با ما بخش ن رو برداشته بودن .اما الان تو درمانگاه بودن و ما تو بیمارستان داخل بخش. اتفاقا دو نفر از اونا هم با ما بودن . یکی از همونا هم به طرفداری از گروهشون گفت که چرا پسرا شرح هیچ وقت نمیگیرن و اینجور حرفا. 

استاد هم که رویه دعوا رو تغییر داد به سمت ما سه تا پسری که بودیم  . و گفت مثل اینکه یکسری نمره باید کم بشه . خب منم که چیزی برای از دست دادن نداشتم . گفتم چرا از ما انتظار شرح دارید در حالی که این همه محدودیت توی بخش ن برای ما گذاشتید .چرا به ما پسرا فقط یک برگه آچار دو رو میدید فقط برا  حضور تو درمانگاه و راند مهر بخوره در حالی که ۶ برگه دو رو به دخترا که از شرح حال و معاینه گرفته تا حضور در لیبر و اتاق عمل ، بعد از ما انتظار دارید شرح حال بگیریم ؟ که استاد هم تو جواب یک سخنرانی خسته کننده و طولانی کرد که اصل کلامش این بود که اینها برای یادگیری خودتون خوبه . 


در آخر هم کلی سر نماینده دعوا کرده بود که چرا یک استاجر باید تو روی من بایسته ؟ و باقی ماجرا .


جدا حالم از این بخش بهم میخوره . از اتند ها و از رزیدنت هاش .چند روز  یکی از رزیدنت ها به یکی از استاجر ها گفته بوده برای تولد خانم دکتر  کیک تولد بگیره . پولشم بعدا رزیدنتا جمع میکنن بهش میدن . تولد رو گرفتن و کیک و چاییشو هم خوردن . پولشو ندادن بجاش یکی از رزیدنتا گفته که از استاجر ها نفری ۲ تومن بگیره . اونم الان یه دعوایی داره با همون رزیدنته .

اینترنا هم که تو این بخش اصلا با آدم حرف نمیزنن و مثل برج زهرمار میشینن رو صندلی هاشون . البته بجز یکی که اونم رفیقمه و میشناسمش . بقیشون رو دفعه اولمه که میبینم . 


خیلی بخش بدیه . واقعا احساس خوبی ندارم . خیلی دلم میخواد این چند روز باقی مونده رو اصلا نرم کلاس . فردا و دو روز آینده رو باید منتظر جواب همون استاد باشم . یک درمانگاه باهاش دارم و میدونم که صد در صد منو اذیت میکنه پس احتمالا نرم .


روز اول اختیار با خودم بود که توی چه گروهی باشم اما خیلی دقیق از اخلاق بچه ها خبر نداشتم . پس گفتم تو هر گروهی که گذاشتید مشکلی ندارم . اینطور اولا نمیخواستم با انتخاب خودم باعث ناراحتی دوستام بشم و اینکه برام فرقی نداشت و با همه خوب بودم . از شانس من با گروهی افتادم که حتی فقط دو نفرشون بومی این شهر نیستن . یعنی با آدمایی افتادم که شناختم خیلی کمتر از هر کس دیگه ای هست . دوتاشون انتقالی بودن . یکیشونم همین دو سه ماه پیش بهمون اضافه شد . یک مزیتی که داره اینه که گروهمون کلا درس خونه . یک بدی هم داره اینه که همشون از آدمای سر به زیر و نچسبی هستن که روابط اجتماعی در حد صفر دارن .اینجا هیچ وقت دوست ندارم حتی با یکی هم دمخور بشم . همینه که از وقتی اومدم این گروه منزوی شدم . هیچ راهی هم نیست که گروهم رو عوض کنم . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Jonnie Scott تکنولوژی مجازی سازی Michael لوله کاروگیت پالت پلاستيکي آژانس تبلیغاتی نوژن بهترین وبلاگ دانلود آهنگهای جدید ترکی حرف دل Twelfth Imam